سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نزدیکترین مردم به پیامبران ، داناترین آنان است بدانچه آورده‏اند . [ سپس برخواند : ] « همانا نزدیکترین مردم به ابراهیم آنانند که پیرو او گردیدند و این پیامبر و کسانى که گرویدند . » [ سپس فرمود : ] دوست محمد ( ص ) کسى است که خدا را اطاعت کند هرچند نسبش به محمد ( ص ) نرسد ، و دشمن محمد ( ص ) کسى است که خدا را نافرمانى کند هرچند خویشاوند نزدیک محمد ( ص ) بود . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :1
کل بازدید :6175
تعداد کل یاداشته ها : 0
103/9/1
7:30 ع
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام عزیزم ، لطف کنید این مورد رو با خانم توکلی مطرح کنید تا من از طریق ایشون مورد پیش اومده رو رفع کنم . با ایشون به راحتی ارتباط می گیرم .
+ سلام خانم ، وقت شما بخیر . آنلاینید ؟
+ با عرض سلام و تشکر ؛ اینطور که از عکس پرفایلتون مشخص هست ، شما روحانی هستید . من خبرنگارم که البته آزاد کار می کنم ، می توانم اگر لازم شد جهت تهیه مطلب گاهی از شما کمک بگیرم ؟ (مطالب مذهبی ، اجتماعی یا فرهنگی)
+ رادیو مترو همیشه روشنه ؛ یکی از گویندگان رادیو می گفت : صبحانه یک وعده غذایی مهم و به تقویت فکر آدمی کمک زیادی می کنه ؛ فردی که صبحانه نخورد ؛ ناهار زیاد خواهد خورد . گفته شده ناهار را با دوستت بخور ؛ مسلماً ناهار خوردن زیاد با خودش دوستی را به همراه نداره... .


+ سلام . من عصبانی هستم ولی با این حال و با افتخار برای شما می نویسم ؛ شما فرق دارید . این حرفی که می زنم به ظاهر تکراریه اما درونش یک نکته ای دارد ؛ به احتمال قوی از نکته آن هم آگاهید ؛ اما برای بعضی از ما که ممکن است کم تر توجه باشیم یا حواسمان در جای دیگری باشد ، از اهمیت برخوردار باشد : در جریانید دیگه ؛ رادیو مترو همیشه روشنه ؛ یکی از گویندگان رادیو می گفت : صبحانه یک وعده غذایی مهم و به


+ سلام تا همین چند لحظه پیش چند خط مطلب نوشتم ؛ فکر کنم کنترل + z را زدم که تمامی پرید ؛ راه برگشتی پیدا نکردم . لا اقل جمله یکی از فروشندگان مترو را برایتان می نویسم ؛ امروز عصر در حالی که در یگی از واگن های قطار ، نشته بودم این جمله را شنیدم : از فردا میام گدایی ؛ می گند ، گدایی ننگ است اما برکت دارد ( ایشان لوازمی می فروخت که لا اقل در آن ساعت ، در آن قطار ، در آن واگن خریدار نداشت .


+ تا کی می توان از اول شروع کرد... ؛ روزی خواهد رسید که خواهند گفت : همه برگه ها بالا ؛ اگر برگه ام سفید باشد ... ؛ ان شاءا... این اتفاق برای هیچکداممان نیفتد ... .


+ سلام . الان ساعت ده و چهل و یک دقیقه شب هست و من پلک هایم سنگین شده است ولی بیدار هستم و می نویسم ؛ باید بنویسم ... . منی که مانند شما این امکان را دارد تا در آینده ای نزدیک یا دور قلمی تأثیر گذار داشته باشد ، باید شروع کند. این بار اولم نیست که وبلاگ ساخته ام ؛ هر بار به هر دلیلی قطع فعالیت کرده ام ... . اما امیدوارم در عین مداومت این بار اول و آخرم برای ساخت وبلاگ باشد .


+ سلام. من دوست و همکار خانم قلمدون هستم، خوشحالم از این که به جمع شما پیوستم. برای همه شما آرزوی موفقیت دارم . @};-